محل تبلیغات شما



دراین مقاله به معنی و کاربرد کلمۀشاه» در ادبیات می پردازیم و در نهایت، استفاده و یا عدم استفادۀ آن را به خواننده موکول می‌نمائیم:

خوتای» در زبان پهلوی به معنی شاه» است. این معنی در دورۀ اسلامی نیز چندگاهی رایج بود. ملوک بخارا و ملوک گوزگانان را بخاراخداه» و گوزگانان خداه» یعنی بخاراشاه(شاه بخارا) و گوزگانان شاه(شاه گوزگانان) می‌خواندند و در تاریخ بخارا نیز کلمۀ بخاراخدات(خداه) به معنی شاه بخارا» دیده شده است. درشاهنامه هم چند بار خدای» به معنی شاه» آمده است."فردوسی" فرماید:

برون رفت مهراب کابل خدای          سوی خانۀ زال زابل خدای

و "دقیقی" گوید:

مگر شاه ارجاسپ توران خدای       که دیوان بدندی بپیشش بپای

کلمۀ دیگری نیز از زبان پهلوی به همین معنی در زبان فارسی از نخستین قرون هجرت تا دیرگاهی معمول بود و آنخداوند» است که اغلب و در بیشتر از کتب معنی شاه» از آن مستفاد می‌گردد. ولی از همان اوان میان کلمۀ خدای و خداوند» تفاوتی بود بدین معنی که خدای و خدا» را بتدریج به معنیالله» و خداوند» را به معنی شاه و صاحب» استعمال کردند و در بیت ذیل از "عبدالملک برهانی" فرق این دو کلمه بخوبی آشکار است:

من رفتم و فرزند من آمد خلف صدق                       او را به خدا و به خداوند سپردم

و در این بیت از لبیبیخداوند» به معنی صاحب و آقا» استعمال شده است:

یک بندۀ مطواع به از سیصد فرزند                کان مرگ پدر خواهد و این عمر خداوند

خدا» نیز گذشته از معنی شاه در دوره های اسلامی، گاه به معنی صاحب و رئیس» استعمال شده است؛ مثلاً در لقب مشهورسامان خداه»جدّ سامانیان و در کلماتدهخدا» و خانۀ خدا» و کدخدا» و ناخدا» همه معنی صاحب و رئیس و بزرگ» وجود دارد و حتی ممکن است تصور کرد که معنی شاه و الله» هم از همین معنی اصلی خدا»(یعنی صاحب و مالک)آمده باشد؛ چنانکه کلمۀ رب» عربی نیز اصلاً به معنی مالک» استعمال می‌شد(مثلاً در ترکیب رَبّ البَیت و رَبّ الدار) و سپس به مناسبت همین معنی اصلی بجای الله» استعمال شد.»(صفا، 1363، 65)

کلمۀ شاه» از ریشۀ باستانی خشایثیَ» ساخته شده، تنها کلمه‌هایی که در زبان فارسی با واژۀ شاه» هم ریشه‌اند: شایسته، شاید و شایان» هستند. در دوران ساسانی از واژۀ خسرو» نیز استفاده می‌شده است؛ مانند: خسرو پرویز یا خسرو انوشیروان. شاهنشاه» شکل ادبی شاهان‌شاه» است که معنی شاه شاهان» می‌دهد. پس از اسلام واژۀ شاه» دو معنای متفاوت یافت: ۱- پیشوای مذهبی ۲- فرمانروا. اگر واژۀ شاه» پیش از نام بیاید منظور، پیشوای مذهبی است؛ مثل: شاهچراغ، شاه نعمت الله، شاه عبدالعظیم. پس از اسلام فرمانروایان ایران، لقب شاه» را برای خود انتخاب نمی‌کردند: سامانیانامیر»: امیر اسماعیل و غزنویانمَلِک» که نامی قرآنی بود: ملک محمود، ملک مسعود و سلجوقیان و خوارزمشاهیانسلطان»: سلطان سنجر و . ایلخانان مغولخان» که واژه‌ای مغولی است و مؤنث آن می‌شود:خانـُم»که امروزه در فارسی کاربرد فراوان دارد. صفویان: برای اولین بار شاه» را به کار بردند؛ اما نه به عنوان فرمانروا، بلکه به سنت سلسله‌های متصوف، شاه» را پیش از نام نوشتند؛ یعنی خود را رهبر معنوی می‌دانستند: شاه اسماعیل، شاه تهماسب، شاه عباس؛ ما به عباس‌شاه یا اسماعیل‌شاه بر نمی‌خوریم. با قدرت گرفتن نادر قلی که بزرگ‌زاده هم نبود برای اولین بار به سنت پیش از اسلام، نام شاه پس از اسم قرار گرفت: نادرشاه. دورۀ زندیه: مجدداً خان، (زندیان حکومت را از آن آل صفویه می دانستند و تا زمان پیدا شدن فرزندی از صفویان به خود لقب وکیل رعیت یا خان ایران دادند؛کریمخان تاجگذاری نکرد) قاجاریه: با آقا محمدخان آغاز می‌شود که شاه نبود. از دورۀ فتحعلی میرزا به شکل عجیبی رجعت به ایران پیش از اسلام شروع می‌شود. او خود را به جای فتحعلی خان، فتحعلی شاه» می‌نامد، به سبک شاهان باستانی کتیبه نویسی می‌کند، ریش و محاسنش را شبیه شاهان، منقوش در کتیبه‌ها آرایش می‌کند، لباس‌های آنان را به تن می‌کند؛ حتی تاجی که بر سر می‌گذارد به سبک شاهان باستانی (آنچنان که در کتیبه‌ها می‌دید) است و نامش را هم تاج کیانی بر می‌گزیند. پس از فتحعلی شاه تا زمان سقوط شاهنشاهی در ایران همچنان نام شاه» پس از اسم می‌آمد.»(جی پلاس)

واژۀ شاه‌» در زبان پارسی به معنای ‌بزرگ‌» و ‌برجسته» است. در زبان پهلوی ساسانی (پارسی میانی) نیز درست مانند پارسی امروزی این واژه را ‌شاه» می‌گفتندکه از زبا‌ن سنسکریت‌» ریشه گرفته است ودر آن زبان شا‌س» گفته می‌شد و در اوستا هم ساستر» بوده که پسوند ‌تر» به واژۀ ریشه ای ساس‌» افزوده شده است.ساستر‌» در زبان سنسکریت درکاربرد ‌راننده‌» و راهنما» بکار می‌رفته و پیش از آنکه این واژه از سنسکریت به زبان پارسی کهن بیاید. ایرانیان کهن، بهبزرگ و سرور» خشَتَرِه‌» هم می‌گفتند که این واژه نیز از ریشۀ سنسکریت ‌کشَتَرَه» گرفته شده بود. کشَتَرَه» یعنی کسی که از تیره کشَتَر‌ی» است و چون این تیره همیشه درکارهای لشکری و مردمی، فرمانروایی و سروری می‌کردند، رفته رفته واژۀکشَتَرَه» به معنای فرمانروا و رهبر وبزرگ» بکار رفت. بر این پایه واژه ‌کشَتَرَه» به ‌خشَتَره» و سپس به ‌شاستره‌» و ‌شاستر» ‌و شاس‌» و شاه» دگرگون شد و چون این ‌بزرگ» همۀ کارهای تیرۀ زیر فرمان خود را سرپرستی می‌کرد ، واژۀ ‌شاه‌» درکاربرد: ‌فرمانروا، رهبر، همه کاره و خدیو» برای او بکار رفت. فراموش نکنیم که از واژۀخشَتَره‌» شاخۀ دیگری هم روییدکه ‌خسرو» نام گرفت و پیشنام شاهان ساسانی بود. (برخی از واژه شناسان ریشۀ واژۀ ‌خدو» را ‌هوسِرو» نوشته‌اند. در جایی که ‌هوسِرو» ریشۀ واژۀ ‌خسرو» است). برخی دیگر از واژه شناسان برآنندکه واژۀ ‌کشَتَرَه» یک واژه پیوندی است واز دو بخش (کشه + تره) پدید آمده و در زبان سنسکری‌ کشَه‌» به معنای ‌ویرانی‌» و پسوند تَرَه» نیز از ریشه‌ تَری» درکاربرد ‌نگهبانی» و‌ نگهداری» (محافظت) است، پس ‌کشَتَره» یعنی کسی که سرزمین و مردم زیر فرمان خود را از ویرانی و تباهی‌» نگهبانی کرده، به دور می‌دارد. با این همه واژۀ ‌شاه» از دوران کهن تا امروز دارای یک معنای گسترده و همگانی است یعنی بزرگ‌» و هرگاه خواست ایرانیان کهن کسی بودکه تاج بر سرگذارده وکشور را زیر فرمان گرفته داشت، به او شهریار‌» می‌گفتند و واژۀ ‌شاه» صفت او بود. (یعنی : بزرگ و سرور)همان گونه که در ساخت‌های بی‌شماری که در زبان پارسی هست، همه جا واژۀشاه‌» یعنی بزرگ.مثل: شاه توت، شاه بلوت (بلوط)، شاهباز، شاه بوی (عنبر)، شاه بیت، شاهپر ، شاهراه، شاهرود، شاهکار، شاهنامه، شاهباغ، شاهنواز. شاه تره، شاهانه، شاه پسر، شاه پسند، شاهرخ، شاهسوار، شاه فنر. شاه پرک (شاپرک) و.دربارۀ معنای راستین شاهکار بزرگ فردوسی شاهنامه» نیز شایسته است گفته شود که در زبان پارسی به کتاب نامه» گفته می‌شود. مانند:رستم نامه، اندرمه پندنامه، توبه نامه،رومه، سالنامه، سفرنامه، ساقی نامه، شناسنامه، فالنامه،کارنامه، لغت نامه، واژه نامه،گذرنامه. از سویی دیگر چون دانستیم که واژۀ ‌شاه» یعنی بزرگ، پس شاهنامه یعنی کتاب بزرگ‌» زیرا در این شاهکار تنها دربارۀ شاهان سخن نرفته و ستون راستین آن رستم» است، نه‌ شاه» یا شاهان» .»(میدوری)

مثالهایی از استفادۀ شاه» در اشعارآئینی:

1-نمود این داستانم یادآور       ز لیلا مادر شهزاده اکبر

2-شنیدستم که روزی شاه ابرار     رسول ابطحی محبوب دادار

3-الغرض چون پسر شاه شدی عازم رزم      بین چها میر علمدار دلاور می‌کرد

4-به سپاه شه دین بانگ خبردارکشید          عرض خدمت برِ فرزند برادر می‌کرد

5-بیامد شتابان شهنشاه عشق            به بالین آن کشتۀ راه عشق

6-شها! شرح داغ غمت مشکل است     

7-شنیدم چون علی آن شاه مردان         خدیو دین امیر کشور جان

8-این سخن بر همه باشد معلوم    شاهبازی نکشد منت بوم

9-همین شاهی که نام او حسین است      تنش بر خاک و رأسش بر سَنین[1] است

10-همین رعنا جوان داماد شاه است       حنابندان او در قتلگاه است

11-من سفیر خاص شاه مشرقینم

12-با برادرهای اُمّی شو جدا          از سپاه پادشاه کربلا

 


[1] تیز کرده از کارد و مانند آن(دهخدا، 1341، ج29، 689)

صفا، ذبیح الله، (1363). حماسه سرایی در ایران، چاپ چهارم، تهران:امیرکبیر.


از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد

خونی که خورده در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی زخون دل چند ساله کرد

نبود عجب که خون جگر، گر شدش بجام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد

نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش
ور می توان ز غصه هزاران رساله کرد

زینب درید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد

هر خواهری که بود روان کرد سیل خون
هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد

یا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت


وصال شیرازی


نوحه ی زمینه۲۸صفر،رحلت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)

مدینه غم‌بار است زهرا عزادار است
چشمان طاها بسته شد مرثیه بسیار است
شد بپا عاشورا
می‌گرید مرتضی
چون دگر شد تنها.واویلتا
سیدی یا احمد.واویلتا
امام ارض و سما کرده کفن طاها
دارد تسلی می دهد به حضرت زهرا
لطمه ها از دشمن
خورده او صد خرمن
ریسمان برگردن.واویلتا
سیدی یا احمد.واویلتا
وصیت احمد رفته به زیر پا
به روز و شب در حق او ظالم کند غوغا
غصب حق مولا
نیلی روی زهرا
کشته ذوی القربی.واویلتا
سیدی یا احمد.واویلتا
-------------------------------------------------------------------------

نوحه ی زمینه امام حسن مجتبی(علیه السلام)

کریم آل الله   پاره جگر شد آه
مسموم زهر همسر شد بی‌جرم و بی‌گناه
عمری کرده عطا
خورده او صد جفا
کن نظر ای خدا.مظلوم حسن
واویلا واویلا.مظلوم حسن
یارب چه تقدیر است   بدن پر از تیر است
تشییع یک مظلوم است این   چه سخت و دلگیر است
امام و مقتدا
رفته سوی خدا
کشیده صد بلا.مظلوم حسن
واویلا واویلا.مظلوم حسن

زینب زند بر سر  نالان شده خواهر
دوطشت پرخون را بیند از جگر و از سر
یا گرید برطاها
یاکه بر مجتبی
یا که بر سر جدا.ای بی کفن
واویلا واویلا.مظلوم حسین

-----------------------------------------------------------------------------

نوحۀ زمینه امام رضا(علیه السلام)

مسموم زهر جفا معین الضعفا
سلطان جان و جهان مولا غریب الغربا(2)
حبیبم یا رضا
طبیبم یا رضا
مجیبم یا رضا.امام رضا
ی یا رضا.امام رضا
شهید ماه صفر  ای پاره پاره جگر
زهرا به حجره به صد افغان می زد به سینه و سر
جانان زهرایی
ریحان زهرایی
رضوان زهرایی.امام رضا
ی یا رضا.امام رضا
ازمجلس مأمون چون آمدی بیرون
کرببلا آمد یادم  چون پیکر در خون
یادگارحسین
جان نثار حسین
بی قرارحسین.امام رضا
ی یا رضا.امام رضا

(مجیدطاهری)
 

فایل صوتی


حجره ی در بسته گشته قتلگاهم
کی میرسد از مدینه قرص ماهم
از پا فتادم     برس بدادم
اجل بده مهلت تا آید جوادم

مولا رضا جان
مولا رضا جان مولا  مولا رضا جان


از تب زهر کین پا تا سر من سوخت
بسکه زدم پرپر  بال و پر من سوخت
عبا روی سر     شد رستخیزم
چه دیدنی در کوچه شد افت و خیزم


در حجره رو به قبله شد دست و پایم
زاده ی زهرا ، علی موسی الرضایم
پاره ی قلب     پاک پیمبر
شد پاره پاره قلبش ، الله اکبر

مولا رضا جان

(میثم مؤمنی نژاد)

فایل صوتی


واحد

زمان رها گشتن از خود/زمان سفر تا خدا شد
دوباره دل عاشق من/هوایی صحن رضا شد
غریب غریبان رضا جان/شهید خراسان رضا جان
تو را خوانم از عمق جانم/به چشمان گریان رضا جان
دخیلک یا مولا/گل باغ زهرا
علی بن موسی علی بن موسی
یا مولا یابن اهرا.
خوشا بر کسی که اسیر ِ/تولای آل عبا شد
خوشا بر کسی که گدای ِ/سر کوی لطف رضا شد
رضا رأفت و لطف و غفران/رضا عادتش جود و احسان
خوشا بر کسی که بخواند/رضا را به چشمان گریان
نوای دل ما/مدد یابن اهرا
علی بن موسی علی بن موسی
یا مولا یابن اهرا.
غریبی او گشته معلوم/ز زهر جفا گشته مسموم
دل از شرح این ماجرا سوخت/که جان داده در حجره مظلوم
جواد از مدینه رسیده/به آن حجره و چشم او تر
سرش را به دامن گرفته/فلک غرق غم شد سراسر
ولی وا مصیبت/ازین داغ عظمی
ز قلب حسین و/تن ارباً ارباً
یا حسین یابن اهرا.

(امیرعباسی)

فایل صوتی


عتبات عالیات(ایام اربعین1398)

1.موکب ها در مسیر پیاده روی نجف تا کربلا، سه دسته‌اند: آنها که با برنامه هستند و قبل یا بعد از نمازهای ظهر و عصر یا مغرب و عشا، با پخش غذا پذیرایی می‌کنند و بعضی بر نمازجماعت در وقت خود تأکید دارند و برخی بر غذا و خواب و دستۀ سوم آنها که فقط در مسیر پیاده روی، به زائران غذا، چای، شربت، شیر و آب خنک می‌دهند. زائر باید برای حضور در موکب‌ها برنامه داشته باشد تا به موقع از غذا و خواب بهره ببرد و به شلوغی و عدم جا و مکان برخورد ننماید.

2. برخی از موکب‌ها برنامه‌های خاصی دارند و به نماز جماعت و پذیرایی ا‌کتفا نمی‌کنند؛ در حالی که همۀ زائران عجله دارند تا مسیر را به پایان ببرند. برنامه‌های: سخنرانی، مداحی، مرثیه‌خوانی، ادعیه‌خوانی و .  

          ممکن است زائرانی که در یک گروه با هم طیّ طریق می‌کنند، یکی جلوتر و یکی عقب تر مانده باشد و موقع نماز می‌خواهند نماز جماعت هم بخوانند و زودتر خود را به نفرات جلوتر برسانند، آن وقت اگر بخواهند در برنامه‌ها شرکت نمایند سبب معطل شدن دیگران می شوند؛ ولی ظاهراً چاره ای نیست چون مبلّغان هم باید کارشان را انجام دهند و مطالب و احکام مهم را در این اوقات گوشزد نمایند.

3. موکب‌ها پذیرایی خود را به وقت و به ذائقه انجام می دهند، مثلاً صبح زود با شیر و عدسی و و بعداز ظهر با شربت های خنک و.وموقع ظهر و شام، با انواع غذا .

4. همیشه نیت این کار (پیاده روی)تذکرداده شود؛ مخصوصاً درنجف، قبل از حرکت به سوی کربلا، و از خدا خواسته شود که تا آخرین لحظه که ورود به کربلاست کمک کند که بتوانیم این هدف را به پایان ببریم.

5. خیلی مهم است که هر کاری را که شروع می‌کنیم، تا لحظۀ آخر از هدفمان کوتاه نیائیم، حتی به قیمت تاول زدن پاها و درد گرفتن بدن؛ به قول مادری:وقتی رسیدیم کربلا با همان بدن خود را بیاندازیم جلوی حرم و به محضر مولا و نشان دهیم که توانستیم کار را به سرانجام برسانیم و کوتاهی نکرده‌ایم» بهانه‌هایی مثل اینکه آیا باید حتماً ۱۴۰۰ عمود را طی کنیم و نمی شود مثلاً صد یا دویست عمود، برویم؟ و بدانیم به اندازۀ هر قدم بیشتر، بیشتر برایمان ثواب می‌نویسند. هر قدر مسافت بیشتر باشد به ارزش آن کسی که برای او این قدم‌ها برداشته می‌شود افزوده می‌شود؛ اگرچه او نیازی به این کار ما ندارد و این قصد نیز منتی بر او نخواهد بود و سبب عزّت وعظمت بیشتر اسلام و مذهب تشیّع است.

6.دوجاده، یکی جادۀ موکبها و پذیرایی و پیاده روی و یکی جادۀ پیاده روی در فاصلۀ حدود سی متر از هم و به موازات از نجف تا نزدیکی کربلا، احداث شده است.

7.فکر کردن به مسائل اساسی، اعتقادی و علمی، بهترین راه برای طیّ این مسیر است؛ در شلوغی‌ها هم کمک می‌کند.

8.کشیدن بارها که هرچه باتجربه‌تر باشید بار کمتری خواهید کشید و کمتر با خود اسباب می‌آورید؛ ولی باز هم انواعی دارد:

ـ باکوله پشتی

ـ با چرخ کوچک حمل بار که دسته دارد و از پشت کشیده می‌شود(که من در سفر اوّل به دلیل سنگینی، ستون فقراتم معیوب شد و تا سه سال  با کوچکترین باری درد می‌گرفت).

ـ با ویلچر

ـ با کالسکۀ کودک

ـ با جعبۀ میوه، کشان کشان روی زمین

ـ بعضی که گروهی می‌روند بار خود را از قبل به کربلا می‌فرستند.

9.در بسیاری مکانها سطل آشغال نیست و لذا آشغال زیادی در مسیر جمع می‌شود.

۱0.انواع موکبها از قبیل: چادر برزنت، حصیری، ساختمانهای بتونی‌ و آجری(کوچک و بزرگ) در مسیر وجود دارد. در سی متر بین دو جادۀ موازی، موکبها چادری است؛ چون موقت است.

11. گاراژ ماشین‌ها خاکی است و به دلیل کثرت رفت و آمد: ماشینهای ون، مینی بوس و اتوبوس، خاک به صورت پودر، نرم و سبک می‌شود و به راحتی با حرکت ماشین‌ها و آدم‌ها، بلند می‌شود و به حلق و بینی می‌رود.

12.عراقی‌ها از ازدحام زیاد زائر عصبانی می‌شوند و گاهی اوقات اعتراض می‌کنند؛ مثلاً یکی در کنار حرم حضرت ابوالفضل(علیه السلام) می‌گفت:والله ایرانی مشکل!»یعنی این ازدحام تقصیر ایرانی‌ها است.

13. هرگز با کسی که از قبل، شناختی نسبت به او نداشته‌اید هم سفر نشوید، چون شما را به مشکلات زیادی از جمله موارد ذیل دچار می‌کند:

1. برخی افراد اخلاق تندی دارند و بر سر هر چیز کوچکی قصد دعواکردن با دیگران دارند و به سادگی از آن نمی‌گذرند.

2.برخی افراد، قرار اولشان را فراموش می‌کنند و می‌خواهند همراهان را مجبور کنند که قبل از موعد مقرر، برگردند.

3. برخی افراد اهل غیبت کردن پشت سر دیگران هستند و دائماً سفرۀ دلشان را برای اطرافیان باز می‌کنند.

4. برخی افراد از کمبود و کاستی‌ها نمی‌گذرند و می‌خواهند بهترین امکانات نصیبشان شود و به دلیل آنکه در ایام شلوغ، این مطلب هرگز ممکن نمی‌شود بطور دائم بداخلاقی و اعتراض می‌کنند.

5. برخی اهل معنویت و زیارت نیستند و فقط به فکر سیاحتند و به ماندن در حرم‌ها و نماز، عبادت، قرآن و عزاداری و.اهمیتی نمی‌دهند.

6. برخی به بزرگترها، احترامی قائل نیستند و با کوچکترین مسئله‌ای به آنها بی‌احترامی می‌کنند.

14. در مسیر رفت و برگشت با ماشین شخصی، بهتر است دو راننده در یک ماشین وجود داشته باشد، تا با خسته شدن یکی، دیگری بتواند در رانندگی کمک نماید.

15. تا می‌توانید در این سفر، بدون چشم داشت و توقع به یکدیگر کمک کنید؛ حتی به افراد غیر ایرانی.

16. اگر در منازل شخصی اسکان پیدا کردید، به هراندازه که ممکن است با قرآن‌های موجود در آن خانه‌ها، با نیت الهی، قرآن بخوانید و به روح اموات صاحب خانه هدیه نمائید و در پایان به او بگوئید.

17. در هر مکانی سعی کنید نمازها را به جماعت بر پا نمائید، مخصوصاً در خانه‌ها و بین راهها. سعی نمائید با یادگرفتن شرایط امام جماعت، خود نیز در این کار پیش قدم شوید تا به زودی در هرجائی این مهم صورت پذیرد.

. با سرعت دادن در زمان حمام گرفتن و صرفه جویی در آب، صاحبان خانه‌ها و حمام‌ها را از در اختیار قراردادن آن منصرف نسازید.

19. خانم‌ها هرگز در مکانهای شلوغ دور حرم‌ها، مثل بین الحرمین و . حضور پیدا نکنند و از مسیرهای خانم‌ها تردد نمایند.

20. حداقل برای کودکان و نوجوانان خود هدیه و اسباب بازی تهیه نمائید.

21. با تأخیر در پرداخت کرایۀ راننده در مسیرهای بین شهری عراق، او را عصبانی نکنید. ممکن است کمبودهایی نیز از قبیل روشن نکردن کولر و.نیز وجود داشته باشد، ولی همین که او به شما اعتماد کرده و شما را تا نزدیکی پایان مسیر آورده و آن وقت از شما کرایه طلب می‌کند، شما هم به او اعتماد کنید و کرایه را پرداخت نمائید.

  


حاج حسن خلج:نقل می‌کنند مرحوم حاج اکبر ناظم بعد چندین نوه و نتیجه و عمری نوکری روی چهارپایه* می گفت:حسین جان! نکنه آخر عمری ناکام از دنیا برم!»گفتند: حاج اکبر دیگه از دنیا چه کامی می‌خوای؟ این همه خدا بهت عزت، آبرو، زن، زندگی، بچه، دختر، پسر، نوه، نتیجه،داده، دیگه چی می‌خوای؟ گفت: نه اینها کام از دنیا نیست، ناکام اونه بمیره کربلا رو نبینه.».

امروز عرض کنم علی بن موسی الرضا! نذار ما غریب بمونیم آقا، غریب اونه رفیقاش برند جا بمونه آقا ! »

 

منبع:هیئت بیت الرضا(علیه السلام)، هفدهم صفر1398،بازیابی شده از

https://www.instagram.com/p/B3t5hPAJUeG/?igshid=12jv85qh7643t

*چهارپایه=چهارپایه خوانی یکی از سنتهای قدیمی مرثیه‌خوانی تهران است و هم اکنون نیز برگزار می‌شود. سنت چهارپایه خوانی این گونه بود که مرثیه‌خوان در میان دستۀ عزاداران(که از مکان خود حرکت کرده بودند و به سبزه میدان بازار، رسیده بودند) روی یک چهارپایۀ چوبی(به ارتفاع حدود پنجاه سانتیمتری)می‌رفت و ابتدا نوحۀ واحد و سپس چند جمله مرثیه و در پایان دودمه می‌خواند.(البته این برنامه کم و زیاد هم می شود و هر مرثیه خوان با سلیقۀ خود برنامه را اجرا می کند)

#مجیدطاهری


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها